جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده. (انجمن آرا) (آنندراج). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام). رجوع به باربند شود. مخفف بهاره بند. (انجمن آرا)
جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده. (انجمن آرا) (آنندراج). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام). رجوع به باربند شود. مخفف بهاره بند. (انجمن آرا)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مِثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید: بتسبیح شبنم که بی باروبند زگردش بود تا سحر بهره مند. و در محاوره بند و بار هم گویند. (آنندراج).
مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید: بتسبیح شبنم که بی باروبند زگردش بود تا سحر بهره مند. و در محاوره بند و بار هم گویند. (آنندراج).
موضعی بهندوستان: چون آفتاب اقبال ملک ناصرالدین بسرحد زوال رسید، سلطان شمس الدین ایلتمش (التتمش) فی سنهاربع و عشرین و ستمائه (624 هجری قمری) لشکر بباجه کشید و ناصرالدین فرار بر قرار اختیار کرده بقلعۀ کجوگریخت. (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 219)
موضعی بهندوستان: چون آفتاب اقبال ملک ناصرالدین بسرحد زوال رسید، سلطان شمس الدین ایلتمش (التتمش) فی سنهاربع و عشرین و ستمائه (624 هجری قمری) لشکر بباجه کشید و ناصرالدین فرار بر قرار اختیار کرده بقلعۀ کجوگریخت. (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 219)
کامیاب. متمتع و دارای حظ و نصیب. (ناظم الاطباء). برخوردار. محظوظ. بهره ور. صاحب حظ. (یادداشت بخط مؤلف) : و از عدل و انصاف خود همگنان رابهره مند گردانید. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). نکردی کسی را چومن بهره مند ز گنج و ز تخت و ز نام بلند. فردوسی. به بهرام گفتند کای بهره مند بشاهی تویی جان ما را پسند. فردوسی. زمین آمد از اختران بهره مند هم از هر سه ارکان ز چرخ بلند. اسدی. گشادن بند هر شغلی توانی که از انواع دانش بهره مندی. سوزنی. مبادا بهره مند از وی خسیسی بجز خوشخوانی و زیبانویسی. نظامی. تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمند کنار خانه زین بهره مندو من مهجور. سعدی. من از این طالع شوریده برنجم ورنی بهره مند ازسر کویت دگری نیست که نیست. حافظ. پس آن قوم که برایشان مال سال گذشته مانده بود بدان بهره مند شد و دیگران محروم شدند. (تاریخ قم ص 190). چو عصا هرکس که باشد بهره مند از راستی زیر دست خلق شد محکوم نابینا فتاد. کلیم
کامیاب. متمتع و دارای حظ و نصیب. (ناظم الاطباء). برخوردار. محظوظ. بهره ور. صاحب حظ. (یادداشت بخط مؤلف) : و از عدل و انصاف خود همگنان رابهره مند گردانید. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). نکردی کسی را چومن بهره مند ز گنج و ز تخت و ز نام بلند. فردوسی. به بهرام گفتند کای بهره مند بشاهی تویی جان ما را پسند. فردوسی. زمین آمد از اختران بهره مند هم از هر سه ارکان ز چرخ بلند. اسدی. گشادن بند هر شغلی توانی که از انواع دانش بهره مندی. سوزنی. مبادا بهره مند از وی خسیسی بجز خوشخوانی و زیبانویسی. نظامی. تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمند کنار خانه زین بهره مندو من مهجور. سعدی. من از این طالع شوریده برنجم ورنی بهره مند ازسر کویت دگری نیست که نیست. حافظ. پس آن قوم که برایشان مال سال گذشته مانده بود بدان بهره مند شد و دیگران محروم شدند. (تاریخ قم ص 190). چو عصا هرکس که باشد بهره مند از راستی زیر دست خلق شد محکوم نابینا فتاد. کلیم
باشماق. زنخ بند. یاشماق. خمار. چیزی از اقسام پارچۀ نخی، پشمی یا ابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند: واعظ این سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟ چانه بندیست که پر چانۀ بیجا نزنی. تأثیر (از آنندراج)
باشماق. زنخ بند. یاشماق. خمار. چیزی از اقسام پارچۀ نخی، پشمی یا ابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند: واعظ این سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟ چانه بندیست که پر چانۀ بیجا نزنی. تأثیر (از آنندراج)
دستاربند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : عجب نیست از سرو بالابلند که از عشق پیچان شود چیره بند. طغرا (از آنندراج). ، به اصطلاح رقاصان هند زنی را گویند که به تقلیدامردان چیره بر سر بندد و رقص کند، باکره و دوشیزه. (از آنندراج)
دستاربند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : عجب نیست از سرو بالابلند که از عشق پیچان شود چیره بند. طغرا (از آنندراج). ، به اصطلاح رقاصان هند زنی را گویند که به تقلیدامردان چیره بر سر بندد و رقص کند، باکره و دوشیزه. (از آنندراج)
فتق بند. خصیه بند. (یادداشت مؤلف). رجوع به فتق بند شود، شلوار مخصوصی که در موقع ورزشهای سخت برای جلوگیری از ضربات احتمالی بپا کنند. (فرهنگ فارسی معین)
فتق بند. خصیه بند. (یادداشت مؤلف). رجوع به فتق بند شود، شلوار مخصوصی که در موقع ورزشهای سخت برای جلوگیری از ضربات احتمالی بپا کنند. (فرهنگ فارسی معین)
بند پای جوارح طیور. بند پای باز و جز آن از مرغان شکاری. سباقاالبازی. تسمۀ خرد و نرم که به پای باز و نوع آن بندند و زنگوله بدان آویزند و نیز رسن درازی را که گاه تربیت باز ضرور است و بر آن استوار کنند، طناب خرد بدامن خیمه که به میخ کوفتۀ بر زمین بندند
بند پای جوارح طیور. بند پای باز و جز آن از مرغان شکاری. سباقاالبازی. تسمۀ خرد و نرم که به پای باز و نوع آن بندند و زنگوله بدان آویزند و نیز رسن درازی را که گاه تربیت باز ضرور است و بر آن استوار کنند، طناب خرد بدامن خیمه که به میخ کوفتۀ بر زمین بندند
آنکه ظروف شیشه یی و چینی و چوبی شکسته را با مفتولهای نازک بهم پیوندد کاسه دوز کلوا بند چینی بند زن، (کشتی) آلتی که پهلوانان کشتی گیر مشهور با اجازه استادان و مشایخ بکاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار میداده اند. این عمل کنایتی بود از اینکه زانوی صاحب کاسه بند بخاک نمیرسد (پرتو بیضایی. تاریخ ورزش باستانی ایران)
آنکه ظروف شیشه یی و چینی و چوبی شکسته را با مفتولهای نازک بهم پیوندد کاسه دوز کلوا بند چینی بند زن، (کشتی) آلتی که پهلوانان کشتی گیر مشهور با اجازه استادان و مشایخ بکاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار میداده اند. این عمل کنایتی بود از اینکه زانوی صاحب کاسه بند بخاک نمیرسد (پرتو بیضایی. تاریخ ورزش باستانی ایران)
آن که ظروف شیشه ای و چینی و چوبی شکسته را بند می زند، آلتی که پهلوانان کشتی با اجازه استادان و مشایخ به کاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار می دادند، این عمل کفایتی بود از این که زانوی صاحب کاسه بند ب
آن که ظروف شیشه ای و چینی و چوبی شکسته را بند می زند، آلتی که پهلوانان کشتی با اجازه استادان و مشایخ به کاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار می دادند، این عمل کفایتی بود از این که زانوی صاحب کاسه بند ب